مرحوم حسين پناهي هنرپيشه فقيد ميگفت بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت!!!.. شايد بعضي از اشخاص فكر ميكردند وي عقل درستي ندارد!!!... اينك به بعضي از حرفهاي او نگاهي بيندازيم
ازآجيل سفره عيد
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند ؛ خورده شدند!!!...
آنها که لال ماندهاند ؛ ميشکنند!!!...
دندانساز راست ميگفت:
پسته لال؛ سکوت دندان شکن است !
من تعجب ميکنم
چطور روز روشن
دو ئيدروژن
با يک اکسيژن؛ ترکيب ميشوند
وآب از آب تکان نميخورد!!!...
بهزيستي نوشته بود:
شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد
شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر يک گاو خريد
و من بزرگ شدم
اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت
جز معلم عزيز رياضي ام!!!...
که هميشه ميگفت:
گوساله، بتمرگ!!!...
با اجازه محيط زيست
دريا، دريا دکل ميکاريم
ماهيها به جهنم!
کندوها پر از قير شدهاند
زنبورهاي کارگر به عسلويه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتي!
داريوش به پارس مينازيد
ما به پارس جنوبي!!!...
رخش ، گاري کشي ميکند
رستم ، کنار پياده رو سيگار ميفروشد
سهراب ، ته جوب به خود پيچيد
گردآفريد ، از خانه زده بيرون
مردان خياباني براي تهمينه بوق ميزنند
ابوالقاسم براي شبکه سه ، سريال جنگي ميسازد
واي...
موريانهها به آخر شاهنامه رسيدهاند!!!...
صفر را بستند
تا ما به بيرون زنگ نزنيم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زديم!!!...
|